1)اين قدر كه همه چيز هول هولكي شد و يك دفعهاي اتفاق افتاد،كه يادم رفت تو
پست اول سلام كنم.ببخشيد و عذر خواهي...پس سلام.
2)سه روز از جشنواره گذشته و هر روز از روز قبل نااميد كننده تر بوده.نه شوقي، شوري، احساسي.هيچ.مثل يك دنگال باير.مثل يك دخمه بي نور.انگار نه انگار كه داريم در سال 2008 ميلادي زندگي ميكنيم.سازندگان فيلمها ايدهها و جهان بيني شان دمده و از كار افتاده است.رضا ميركريمي بعد از خيلي دور، خيلي نزديك كه كلي طرفدار و هواخواه داشت و در حكم نقطه اوج كارنامهاش بود، يكي از ملال آورترين فيلمهاي اين چند سال را ساخته است.محمد رضا اصلاني(كارگردان آتش سبز) انگار كه در اين چند سال در يك جزيره و دور از بقيه زندگي كرده است، كه همچين فيلمي ساخته است.ساخته شدن آتش سبز با هر معياري به يك شوخي ناراحت كننده ميماند.شايد اگر فيلم 90 سال زودتر ساخته ميشد كل تاريخ سينما را تحت تاثير قرار ميداد.اما شرمنده كه سينما و داستان تعريف كردن هم قانون خاص خودش را دارد و نميشود دلبخواهي و از روي معيارهاي من درآوردي فيلم ساخت.در ميان ابرها(روح الله حجازي) شبيه سريالهاي اوايل دهه هفتاد تلويزيون است؛ در اوج محافظه كاري و خنثي بودن.و باد در علفزار ميپيچد، ادامه و تكرار بي دليل دو فيلم قبلي(رسم عاشق كشي و جايي در دور دست) خسرو معصومي است.با همان ايدهها و همان داستانها.بدون ذرهاي تفاوت و خلاقيت تازه.تازه به جز فيلم ميركريمي، داستان، ديالوگ و روابط سه فيلم ديگر از شدت گنگي و نامفهومي آدم را در خلسهاي از بي معنايي و پوچي فرو ميبرد كه نتيجهاش خستگي تمام حفرههاي خالي مغز است..!
3)تماشاي چوپان خوب روي پرده ولو با سانسور سي دقيقهاي تجربهاي كمياب و فراموش نشدني است كه حالا حالاها دست از سر آدم بر نميدارد.مخصوصا جايي كه فرود آمدن تور سفيد دختر سياهپوست مثل يك رقص باله با همراهي موسيقي تاثر برانگيز بروس فولر و مارچلو زاروس، آرام و رها در پس ذهن و احساس جا خوش ميكند و چشمها را لبريز از قطراتي ميكند كه ميخواهند مثل تور سفيد فرود آيند؛ زلال و شفاف.يك نقد براي فيلم نوشتهام كه در بخش سينماي جهان موجود است.خوشحال ميشوم كه نظرتان را بدانم.
4)چقدر بايد بگذرد تا با هم صميمي شويم..؟
*ديالوگي از فيلم روسري آبي(رخشان بني اعتماد)
شما هم بنويسيد (3)...